شب که میرسد
از کرانهها
گریه میکنم
با ستارهها
وای اگر شبی
ز آستین جان
برنیاورم
دست چارهها
همچو خامُشان
بستهام زبان
حرف من بخوان
از اشارهها
قصهی مرا
بشنوی تو هم
بشنوند اگر
سنگ خارهها
دور بسته را
فصل خسته را
دوره میکنم
با دوبارهها
دور بسته را
فصل خسته را
دوره میکنم
با دوبارهها
ای لهیب غم
آتشم مَزَن
خرمَنم مَسوز
از شرارهها
ای لهیب غم
آتشم مَزَن
خرمَنم مَسوز
از شرارهها
خرمَنم مَسوز
از شرارهها