اما نرود یادت
آن روز که خندانی
آن روز که از شادی
باران بهارانی
باران بهارانی
آن روز که آزادی
آن روز که باور کن
آن روز که شوریده
رقصندهی میدانی
رقصندهی میدانی
آن روز که خون ارزان
بر خاک نمیریزد
آن روز که جان، جان، جان
با قهقهه میخوانی
آن روز که ما بردیم
بزمست به برزنها
میچرخی و پا کوبان
غرق بوسهبارانی
آن روز که نزدیکست
آن روز که یادش خوش
آغوش، پس از آغوش
ریسههای طولانی
آن روز ولی از ما
یادی به میان آور
رفتیم غریبانه
بیصدا و پنهانی
یک جرعه بنوش آن روز
با خنده، بنوش آن روز
یاد مُردگانی که
زندهاند و میدانی
زندهاند و میدانی
زندهاند و میدانی
از یاد نبر خون را
خونی که شَتک میزد
خونی که از آن آمد
فردات چراغانی
فردات چراغانی
اما نرود یادت
آن روز که خندانی
آن روز که از شادی
باران بهارانی
باران بهارانی
مردمو کُشتن
کُشتنش
داره تیر میزنه
(کجایید)
حاجی! تیر زدن ها
تیر زدن
شلیک میکنن
برو عقب، برو عقب
کجایید ای شهیدان خدایی