شب به خیر
ای دو دریای خاموش
شب به خیر
ای دو دریای روشن
شب به خیر
ای نگاهِ پُر آزرم
باز امشب
در کدامین خلیجِ شمایان
بادبان سحر میگشاید؟
آه! دیریست
دیریست
دیریست
من درین سوی
این تٌرعهی خون
تو در آن سوی
آن باغ آتش
و ز دگر سوی
ابر و باران
ابر و باران و تنهایی من
ابر و باران و تنهایی من
میرود باد
بارن، ستاره
میرود آب
میروی تو
سوی آفاق تاریکِ مغرب
آسمان را بگویم
که امشب
آسمان را بگویم
که امشب
یاسهای ره کهکشان را
بر سرِ رهگذرارت فِشاند
شب به خیر
ای دو دریای خاموش
شب به خیر
ای دو دریای روشن
شب به خیر
ای نگاهِ پُر آزرم
باز امشب
در کدامین خلیجِ شمایان
بادبان سحر میگشاید؟