بگو به باران
بِبارد امشب
بِشویَد از رُخ
غبار این
کوچهباغها را
که در زلالش
سحر بِجویَد
ز بی کرانها
حضور ما را
من و تو بیدار و
محو دیدار
سبکتر از ماهتاب و
از خواب
من و تو بیدار و
محو دیدار
سبکتر از ماهتاب و
از خواب
بگو به باران
بِبارد امشب
بِشویَد از رُخ
غبار این
کوچهباغها را
که در زلالش
سحر بِجویَد
ز بی کرانها
حضور ما را
در این شب
پای مانده در قیر
ستاره سنگین و
پا به زنجیر
کرانه لرزان
در ابر خونین
تو دانی، آری
تو دانی، آری
تو دانی، آری
تو دانی، آری
دلم از این تگنا گرفته
دلم از این تگنا گرفته
من و تو بیدار و
محو دیدار
سبکتر از ماهتاب و
از خواب
من و تو بیدار و
محو دیدار
سبکتر از ماهتاب و
از خواب
تو دانی، آری
تو دانی، آری
دلم از این تگنا گرفته
دلم از این تگنا گرفته
دلم از این تگنا گرفته
دلم از این تگنا گرفته
دلم از این تگنا گرفته